یکی برای این ، هزارتا برای اون!
دوست عزیزی پیام داده که چرا مطلب غم انگیز میذاری رو وبلاگت؟ مگه وبلاگ طنز نیست؟
در جواب این سوال باید بگم که این وبلاگ اصن از اولش قرار نبوده طنز باشه و فقط دل نوشته های منه که چون بنده بالا پائینم ، یه کم پائینه!! اکثرا طنز مینویسم ولی این روزا هزارتا دلیل برای نخندیدن هست و حتی یکی برای خندیدن پیدا نمیشه! چرا؟ الان میگم :
چون هزارتا غیر نظامی فلسطینی میمیرن و یه قطعنامه از سازمان ملل بیرون نمیاد!
چون سر هزار نفر از مسلمونا بریده شده ولی یکی از سران عرب حتی نپرسیده چرا؟
چون ملک عبدالله هزارتا محموله تسلیحاتی برای تکفیری ها میفرسته و یه محموله کفن برای فلسطینی ها!
چون تا حالا هزاران هزار نفر از هم وطنام تو ماشینای بی کیفیت جون دادن و یکی از مسئولان خودروسازی حتی عذرخواهی نکرده!
چون اگه هزار لیتر شیر بخری ، توش یه لیتر روغن لاستیک سازی داره!
چون هواپیمایی که هزارتا ایراد داره رو میسازن و برای اینکه اجازه پرواز بگیرن ، تنها مهندسی رو که فهمیده اخراج میکنن!
چون هزار تا معتاد رو میگیرن و به جاش به یه قاچاقچی مواد مرخصی میدن تا بیاد بیرون آدم بکشه!!*
چون هزار بار میگن بگم؟ ولی یه بارم نمیگن!
چون میشه به هزارتا عروس و داماد با بدهی بانکی یه نفر کمک بلاعوض داد!
چون هزار تا میدن به فوتبال بی افتخار و یکی به ورزشهایی مثل کشتی و والیبال پر افتخار!
چون هزارتا جوون متخصص بیکارن و یه آدم نامربوط به صرف پارتی میشه مسئول یه جایی!
چون هزار سال پیش هزار بودیم و امسال یک!!
چون یکی میاد به هزار نفر نزول میده و فقط یه میلیون جریمش میکنن!!
چون از هزارتا دوستی دختر پسر فقط یکیش محض عشقه!
چون از هر هزارتا پدر فقط یکیش جلوی بچش شرمنده نمیشه!
و چون 124 هزار پیامبر اومد ولی مردم هنوز دارن به حرف یه دونه ابلیس گوش میدن!!
بازم باید بگم یا بسه؟ من نمیتونم بخندم ، یا اصن نباید بخندم ولی اگر روزی حتی یک دلیل برای خندیدن بود ، چشم ، میام و پست طنز میذارم.
* : این اتفاق واقعیه و یک قاچاقچی مواد مخدر بعد از مرخصی گرفتن از زندان میاد بیرون و تو روز روشن دوتا جوون 18 ، 19 ساله رو تو دزفول جلو مردم میبنده به رگبار!!
باشد تا رستگار شوید.