سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صوفی نامه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شاید وقتی دیگر!

با سلام خدمت دوستی که 6 صفحه معصیت های گوش دادن به صدای خوانندگان خانم را برایم فرستاده بود و بقیه دوستان عزیز!

بگذارید همین الان بگم که من خودم نیستم که تایپ میکنم و بلکه پسرخالمه! اگه دلیل هم بخواید اینکه هفته پیش به اصرار چندتا از دوستان قرار شد که برای چند روز بریم کوهنوردی تا آب و هوایی عوض کرده باشیم! ماجرای این کوه نوردی رو بعدا خودم براتون میگم ولی همینقدر بدونید که انگشتام به علت سرما زدگی تا دو ماه دیگه معاف از رزم شدن!!به همین دلیل هم تا بازگشت انگشتانم به میادین شاید ننویسم و شاید هم پسر خاله عزیزم(منو میگه!!) زحمت تایپ کردن رو بکشه!! پس تا دو ماه دیگه خداحافظ .

 


پ.ن : آهنگ وبلاگ عوض شد تا اون دوستمون بتونه بیاد و از مطالبی که تا دو ماه دیگه نمیزارم لذت ببره! شوخی کردم! جدا از اینکه هرکسی عقاید خودش رو داره ، من از تمام سبک ها و تمام خواننده هایی که صداشون ارزش شنیدن داره آهنگ دارم و گوش میدم ! چه خانم چه آقا! و اونقدر جنبه دارم که فقط زیبایی هنری مد نظرم باشه!

پ.ن.ن : درسته که تا دو ماه نمی نویسم ولی میام و نظرات رو میخونم و اگه شد جواب میدم!!

 

 

 

باشد تا رستگار شوید.


ییهویی!!

الان داشتم همینجور تو وب میچرخیدم که خوردم به این داستان جالب:

 

 

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: "ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"

مرد روی زمین: "بله، شما در ارتفاع حدوداً 7متری در طول جغرافیایی " 18"24ْ87و عرض جغرافیایی "41"21ْ37هستید."

مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید!

مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟

مرد بالن سوار : "چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"

مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.

مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟

مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. اطلاعات دقیق هم به دردتان نمیخورد!

 


پ.ن :مدیونید فکر کنید که ربطی به مدیران کشور خودمون داشت!!

پ.ن.ن:این وبلاگ بی هیچ دلیلی شاید چند روز آپ نشود!! شاید هم شد ، خدا رو چه دیدی؟!


نامه ای به جدم!

سلام بر جد عزیزم کوروش بزرگ.

امیدوارم حالت خوب باشد و به دور از هرگونه ناخرسندی به سر ببری . امیدوارم انجا که هستی منشور حقوق بشریت را درست اجرا کنند و صرفا در موزه در دمای 18 درجه نگهداری نشود!

امیدوارم نوادگانت آنجا هم کنارت باشند و با گذاشتن کامنت هایی از جنس فرهنگ 3000 ساله راه و رسم بزرگی و تمدن را به جهانیان بیاموزند!

از احوال ما هم که بپرسی ، میگویم آنقدر ملال هست که دوری تو یادمان رفته! و وقتی یاد تو می افتیم که یک خارجی از اصل و نسبمان میپرسد و ما فقط میدانیم که ذوالقرنین پادشاهمان بوده!! یا وقتی میخواهیم جمله ای را که خودمان هم به آن عمل نمیکنم را به جنابتان نسبت دهیم! اصلا باید به آن عمل نکنیم! که اگر عمل کرده بودیم منجی در میانمان بود!

منجی را که میشناسی ، البته ، و میدانی که این گربه از نفس افتاده به امید او هنوز تحمل میکند پاره آجر هایی که به سمتش پرتاب میشود!

 از احوال میراثت هم بپرسی میگویم هی بد نیستن! مرزهای کشورت را به چند سفر خارجی فروختند و سنگ های پارسه مکان امنی شده برای جلبک های آبی! و دیگر اینکه خودمان نتوانستیم منشورت را نگه داریم ، دادیمش دست دشمن خونیمان تا از آن سازمان حقوق بشر بسازد و هر ماه علیه مان گزارش تدوین کنند و ما هم بگوئیم مگر در کشور خودتان رعایت میکنید که ما رعایت کنیم؟! و اینگونه از میراث تو صیانت کردیم!

البته عده ای تقصیر را گردن تو می اندازند که چرا یهودی های کابالیست را نجات دادی از بابل تا بلای جان دنیا شوند؟! میگویند حس تمامیت طلبی یهودیت نه تنها ما را ، که تمام دنیا را به باد فنا داده ! میگویند اگر به جای صلح با جنگ جهان را فتح میکردی الان حال ما این نبود!!نمیدانم استدلالشان را ولی باید آدم های ناسیونالیستی باشند! ناسیونالیست درست مثل همان هایی که از دیوار سفارت بالا رفتند و البته پیرو خط امام هم بودند! امامی که بیشتر از هر چیز از افراط گریزان بود!

نمی دانم شاید آن عده ای که میگویند تمدن ایران را در قادسیه سر بریدند درست میگویند و مینویسند و چاپ میکنند و پولدار که شدند میروند بالای برج خلیفه از مناظر خلیج عربی لذت میبرند!  شاید هم آنهایی که سال 58 فرار کردند و سال 69 برگشتند تا مملکت را بسازند حق داشتند! آخر ما را چه به بزرگی ؟ ما فقط باید از راهی که غرب از آن گذشته بگذریم! بله ما هم باید به یک تمدن حمله کنیم و پس از غارت علم و تمدنشان آنها را در گرسنگی رها کنیم تا فرهنگشان را فراموش کنند بعد ما سه قرن بعد با انقلاب صنعتی برگردیم و بی فرهنگی را بر سرشان بکوبیم!!شاید راه درستی باشد آخر یکبار جواب داده!

شاید هم باید خودمان را حبس کنیم پشت دیوار آهنین و بگوئیم ما میتوانیم و واقعا هم میتوانیم ! ما میتوانیم از سوراخ سنبه های این دیوار آهنی ، کالا و فرهنگ وارد کنیم و انصافا خوب هم میتوانیم! و 50 سال بعد وقتی این سوراخ ها به ترک تبدیل شد تازه بگوئیم ما با کمک دیگران میتوانیم! و برویم شرافتمان را با لقمه ای نان فرانسوی و کمی ژامبون درجه یک آلمانی معامله کنیم!!

اصلا چرا این ها را برای تو میگویم؟ تو الان آنجا . . .

اصلا کجایی جدبزرگم؟ چه میکنی؟ نکند گول لالایی پهلوی کوچک را خوردی و آرام خوابیدی؟ آرام خوابیدی تا طاغوت و اسلام نماها کشورت را به یغما بردند!شاید هم بیهوشت کرده اند با بوی راسو مانندشان! و قطعا هم که خوابیدی که توانسته اند هر بلایی بر سر کشور عزیزت آورده اند و میخواهند صفحه ات را از کتاب های درسی محو کنند!

شرمنده نمی توانم ادامه بدهم ، آخر بعد از  خوابیدن تو اینجا دموکراسی آوردند و هرکس ساز مخالف بزند باید تا آخر عمر با یک پا برقصد!!

بیدار شو کوروش که فقط تو میتوانی درستش کنی! بیدار شو و با منجی بیا! بیا تا لحظه ای آرامش را با تو و او تجربه کنیم! ما را به وعده این جماعت دیگر امیدی نیست.



دوستدار تو ، نواده کوچکت ، امید