مرداب
حرفی نمانده بگویم برای تو
دیگر نماند خرمنی بسوزم به پای تو
پنجاه هزار قطره اشک سر بریده ام
اینبار قربانی ام غرور است ، فدای تو
سرباز تقدیر به آخر خط رسیده است
گیریم وزیر شد ، باز چشم های تو
مردیم در آرزو ، گفتیم کریم است خدای ما
آتش زدی به جان ، گفتی رحیم است خدای تو!
جاری نمیشود غزل ، به مرداب خورده است
همسایه ات نمیشوم ، حیف ، دریاست جای تو
پ.ن : این شعر رو قبلا تو وبلاگ امیر حسین گذاشته بودم که چون پاک شد آوردم اینجا!
باشد تا رستگار شوید.