با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+بوي خوش تو هر که ز باد صبا شنيد
از يار آشنا سخن آشنا شنيد
اي شاه حسن چشم به حال گدا فکن
کاين گوش بس حکايت شاه و گدا شنيد
خوش ميکنم به باده مشکين مشام جان
کز دلق پوش صومعه بوي ريا شنيد
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حيرتم که باده فروش از کجا شنيد
يا رب کجاست محرم رازي که يک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنيد
اينش سزا نبود دل حق گزار من
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنيد
+دهه شصت با اسکناس 500 ريالي که عکس سردر دانشگاه تهران روش بود ميشد 17 ليتر بنزين خريد ، الان با اسکناس 50000 ريالي که روش عکس سردر دانشگاهه 5 ليتر بنزين ميشه خريد تازه ارزش اسکناس 100 برابر شده!!!! تحريم و جنگ و غيره تاثير داشته نه که نداشته ، ولي قبول کنيد که تقصير بزرگتر گردن خودمونه! خودتون ميدونيد چرا!
چرا که نه؟! وقتي يه جايي گرون فروشي ميبينيم و به جاي اعتراض بيشتر ميخريم ، وقتي کسي رو ميبينيم که احتکار ميکنه و ميگيم طرف فکر اقتصاديش خوبه ، وقتي دلال ها رو انسان هاي فرهيخته اي ميدونيم که به اقتصاد مملکت کمک ميکنن و مهمتر از همه وقتي کسي رو ميبينيم که با هزار دوز و کلک به مال و منالي رسيده تو دلمون بهش حسرت ميخوريم بايد قبول کنيم هر بلايي سرمون بياد از طرف خودمونه!!! - اميد هستم!
+گر چه افتاد ز زلفش گرهي در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش ميدارم
به طرب حمل مکن سرخي رويم که چو جام
خون دل عکس برون ميدهد از رخسارم
پرده مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در اين پرده نباشد بارم
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در اين پرده جز انديشه او نگذارم
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از ني کلک همه قند و شکر ميبارم
+دارم از زلف سياهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بي سر و سامان که مپرس
کس به اميد وفا ترک دل و دين مکناد
که چنانم من از اين کرده پشيمان که مپرس
به يکي جرعه که آزار کسش در پي نيست
زحمتي ميکشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاين مي لعل
دل و دين ميبرد از دست بدان سان که مپرس
گفتوگوهاست در اين راه که جان بگدازد
هر کسي عربدهاي اين که مبين آن که مپرس
+جهان سوم جايي که به جاي اينکه جلوي مردم رو بگيرن که تو آلودگي وحشتناک از خونه بيرون نرن ، با افتخار از اينکار حرف ميزنن!!از دوستان خواهش ميکنم نگن فلاني زد انقلابه يا اينکه خودخواسته رفتن و اين حرفا! تو اينکه خودخواسته رفتن شکي نيست (منم هر کاري کردم نتونستم جلوي رفتن خانوادمو بگيرم!) حرف اينه که مسئوليني که به فکر بهشت رفتن مردم هستن ، به فکر سلامتشون هم باشن! امروز آمار مراجعه به بيمارستان ها
50 برابر بوده! تو اين عکس چند نفر رو ميبينيد که ماسک استاندارد زده باشن؟ - اميد هستم!
جداي از اينکه مردم خودشون رفتن ، مسئولين هم اونجا بودن و به ادامه راهپيمايي مصر بودن! آقاي جزايري هم اونجا بودن متاسفانه به جاي اينکه دستور بدن راهپيمايي تموم بشه ، خودشون هم به صف مردم رفتن!! مردم خوزستان اينقدر براي انقلاب خون داده که ديگه لازم نباشه به قيمت چندهزار بيمار تنفسي راهپيمايي برگزار بشه!! - اميد هستم!
سلام آقاي صدري من امروز اهواز نيستم انديمشکم که بعله اينجا برگزار شد و به نسبت جمعيت شهر (که خيلي کوچيک تر از اهوازه) بازم جمعيت زيادي اومدن ، از اهوازم خبر دارم که برگزار شده - اميد هستم!
+درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث
دين و دل بردند و قصد جان کنند
الغياث از جور خوبان الغياث
در بهاي بوسهاي جاني طلب
ميکنند اين دلستانان الغياث
خون ما خوردند اين کافردلان
اي مسلمانان چه درمان الغياث
همچو حافظ روز و شب بي خويشتن
گشتهام سوزان و گريان الغياث
+يارم چو قدح به دست گيرد
بازار بتان شکست گيرد
هر کس که بديد چشم او گفت
کو محتسبي که مست گيرد
در بحر فتادهام چو ماهي
تا يار مرا به شست گيرد
در پاش فتادهام به زاري
آيا بود آن که دست گيرد
خرم دل آن که همچو حافظ
جامي ز مي الست گيرد
+با بچه محلا يه برنامه فوتبال گذاشتيم که پدرامون هم باشن ، قرار شد پيرمردا يه تيم ما جونا هم يه تيم باشيم . نيمه اول ما با اختلاف 9 گل جلو افتاديم ، نيمه دوم تاکتيکشون عوض شد! آرنج دوستم شکست ، ساق پاي من به اندازه يه گلابي کبود شد ، قوزک پاي اونکي دوستم مو برداشت ، انگشت شست يکي ديگه از بچه ها دررفت! مونده بودن دروازه بان و دوتا بازيکن ديگه ، که دروازه بان تا 10 دقيقه مونده به آخر بازي خوب ميگرفت
که ييهو توپ خورد تو صورتش!! و دماغش شروع به خونريزي کرد!! هيچي ديگه اون دوتا هم از ترس ميخواستن بيان بيرون که پيرمردا قبول نکردن و تا 11 تا گل جلو نيافتادن بازي رو تموم نکردن!! تازه بعد بازي هم مارو سوار ماشينا نکردن و همون جوري ولمون کردن به امان خدا!! هيچي ديگه الان من و دوستام تو خيابون در معيت هم نشستيم داريم ناله ميکينم!! - اميد هستم!
+سرو چمان من چرا ميل چمن نميکند
همدم گل نميشود ياد سمن نميکند
دي گلهاي ز طرهاش کردم و از سر فسوس
گفت که اين سياه کج گوش به من نميکند
تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نميکند
پيش کمان ابرويش لابه هميکنم ولي
گوش کشيده است از آن گوش به من نميکند
با همه عطف دامنت آيدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نميکند
+دوش سوداي رخش گفتم ز سر بيرون کنم
گفت کو زنجير تا تدبير اين مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشيد از من به خشم
دوستان از راست ميرنجد نگارم چون کنم
نکته ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهاي فرماي تا من طبع را موزون کنم
زردرويي ميکشم زان طبع نازک بيگناه
ساقيا جامي بده تا چهره را گلگون کنم
اي نسيم منزل ليلي خدا را تا به کي
ربع را برهم زنم اطلال را جيحون کنم
+به کوي ميکده هر سالکي که ره دانست
دري دگر زدن انديشه تبه دانست
زمانه افسر رندي نداد جز به کسي
که سرفرازي عالم در اين کله دانست
بر آستانه ميخانه هر که يافت رهي
ز فيض جام مي اسرار خانقه دانست
هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند
رموز جام جم از نقش خاک ره دانست
وراي طاعت ديوانگان ز ما مطلب
که شيخ مذهب ما عاقلي گنه دانست
+راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نيست
هر گه که دل به عشق دهي خوش دمي بود
در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست
ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار
کان شحنه در ولايت ما هيچ کاره نيست
از چشم خود بپرس که ما را که ميکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست
او را به چشم پاک توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماه پاره نيست
+دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکيه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
آن چه سعي است من اندر طلبت بنمايم
اين قدر هست که تغيير قضا نتوان کرد
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسي که کند خصم رها نتوان کرد
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
نسبت دوست به هر بي سر و پا نتوان کرد