شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ زلف آشفته و خوي کرده و خندان لب و مست پيرهن چاک و غزل خوان و صراحي در دست نرگسش عربده جوي و لبش افسوس کنان نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزين گفت اي عاشق ديرينه من خوابت هست عاشقي را که چنين باده شبگير دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو اي زاهد و بر دردکشان خرده مگير که ندادند جز اين تحفه به ما روز الست
آن چه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
@};-
سبحان.
عاشقي را که چنين باده شبگير دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست
@};-
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top