سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صوفی نامه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نمیدانی!

نمیدانی هوای همه کشور داشته باشی و هوایت خاک آلود باشد یعنی چه!

 

نمیدانی آب کارون و دز و کرخه را از بالا دست ببرند و کشتت خشک بشود یعنی چه!

 

نمیدانی فقط یک روز هوای پاک در 8 ماه یعنی چه!

 

نمیدانی آدم گلی درست کردن با خاک های جمع شده در حیاط خانه یعنی چه!!

 

نمیدانی هورالعظیم  در یک کانال آب جا بشود یعنی چه!

 

نمیدانی باران اسیدی پدر پیرت را راهی icu  کند یعنی چه!

 

نمیدانی فرزندت (خدای ناکرده) معلول به دنیا بیاید یعنی چه!

 

نمیدانی شهروند درجه دو بودن یعنی چه!

 

نمیدانی رتبه اول نفت و گاز و کشاورزی و آمار بیکاری و بیسوادی کشور یعنی چه!

 

نمیدانی همیشه خط اول جنگ باشی(چه جنگ با تمام دنیا چه جنگ با ریزترین مخلوقات خدا) یعنی چه!!

 

نمیدانی سوژه سفر های انتخاباتی بودن یعنی چه!

 

نه! شرط میبندم نمیدانی خوزستان یعنی چه!!!

 

 

نمیدانی!

 

 

 

نمیدانی!

 

 

نمیدانی!

 

 

نمیدانی!

 

 

 

نمیدانی!

 

 

 

خوزستان نفس نمیکشد!!

 


مرداب

حرفای جدی! ,     نظر


حرفی نمانده بگویم برای تو


دیگر نماند خرمنی بسوزم به پای تو



پنجاه هزار قطره اشک سر بریده ام


اینبار قربانی ام غرور است ، فدای تو



سرباز تقدیر به آخر خط رسیده است


گیریم وزیر شد ، باز چشم های تو



مردیم در آرزو ، گفتیم کریم است خدای ما


آتش زدی به جان ، گفتی رحیم است خدای تو!



جاری نمیشود غزل ، به مرداب خورده است


همسایه ات نمیشوم ، حیف ، دریاست جای تو


 

مرداب

 

 

 


 

پ.ن : این شعر رو قبلا تو وبلاگ امیر حسین گذاشته بودم که چون پاک شد آوردم اینجا!

 

 

باشد تا رستگار شوید.


شنگول منگول قرن 21!

 

یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا و چند تا فرشته و یه موجود پنچر به اسم شیطان هیچکس نبود! 



 

شنگول منگول قرن 21! 



 



تو یکی از روزای گرم تابستون ، بزبز قندی با همسر پدر پسر شجاع (که هنوز مرحوم نشده بود!) واسه یه سفر علمی


رفته بودن آنتالیا! و از بس عکساشون رو گزاشتن تو اینستاگرام و فیس بوک و تانگو و . . . ، اقا گرگه فهمید که بچه ها


خونه تنهان . پس یه نقشه کشید و رفت در خونه شنگول و منگول و از اونجایی که بهره هوشی بالایی نداشت


عین اسکلا رفت جلوی آیفون تصویری و شروع کرد به زنگ زدن ، همین جا آقا گرگه رو ول میکنیم میرم داخل بینیم


بچه ها دارن چیکار میکنن :


 

 

ادامه مطلب...

پشیمون شدم!

حقیقتا قصد داشتم کمی جدی حرف بزنم و چند تا راه حل برا چندتا مسئله مهم بنویسیم ، ولی خدائیش دیدم وقتی خودم هیچکدوم رو رعایت نمیکنم پَ غلط میکنم بقیه رو امر و نهی کنم!!!

این شد که تصمیم گرفتم همون دری وری های همیشگی خودمو بنویسم :

 

 

از هنگامی ک خداوند مشغول خلق زن بود شیش روز میگذشت. فرشته ای ظاهر شد و گفت: چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟ خداوند پاسخ داد: دستور کار اورا دیده ای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، ک همگی قابل جایگزینی باشند، باید بتواند با خوردن غذای شب مانده کار کند. دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جای دهد، بوسه ای داشته باشد ک بتواند همه دردهارا، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته را درمان کند. او میتواند هنگام بیماری خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند.
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد و گفت: اما پروردگارا او را خیلی نرم آفریدی.
خداوند : بله نرم است اما او را سخت هم آفریده ام تصورش را هم نمیتوانی بکنی ک او تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد. آنگاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد و گفت اشک برای چیست؟
خداوند گفت: اشک وسیله ایست برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی...
فرشته متاثر شد و گفت: زن ها قدرتی دارند ک مردان را متحیر میکنند.
خداوند گفت: این مخلوق عظیم فقط یک عیب بزرگ دارد
فرشته گفت: چه عیبی؟
خداوند فرمود : پارک دوبل بلد نیست!!!!!!!!!

 

 

 

باشد تا رستگار شوید.